سلام دوستان عزیزم 

بعد از مدت ها دوباره دلم خواست یه چیزی بنویسم ...ممنون از دوستایی که پیگیر بودن مخصوصا آقا سید بزرگوار و جنوب عزیز...

متن زیر رو یه لحظه بخونید لطفا .... حال خوبت را به هیچکس گره نزن ...

به نظرتون درسته ؟؟؟ میشه حالمونو به کسی گره نزنیم ؟ ما با خیلیا ارتباط داریم حالا چه در محیط خونه و چه بیرون و یا محیط کار...

مگه میشه اونا خوب نباشن ما خوب باشیم یا برعکس ؟؟؟؟!!!

من نمیتونم اینجوری باشم غم و ناراحتی دیگران ناراحتم میکنه و شادیشون خوشحالم میکنه ... 

نمیتونم بی نیاز از دیگران باشم چون انسانیت اقتضا میکنه که ما همه مکمل همدیگه ایم ... جایی خوندم که نوشته بود انسانها مثل قطعات پازل هستند

یکی نباشه پازل دنیا ناقص میمونه ...

 نظر شما چیه ؟؟؟؟؟

حال خوبت رابه هیچکس گره نزن

یادبگیر؛
بدونِ نیاز به دیگران
شاد باشی...
بخندی...
و امیدوار باشی!
باور کن؛
این مردم.. حوصله ی خودشان را هم ندارند!
تو باید خودت
دلیلِ اتفاقات خوب زندگی ات باشی!


نرگس_صرافیان_طوفان

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 15 ارديبهشت 1397برچسب:, | 11:52 | نویسنده : بهار |

 رد پا .....

نمیدونم اومدم چی بنویسم نمیدونم چی باید بگم

ولی واسه دل خودم می نویسم ...

واسه دلم که این روزا اینقد پره که نمیدونم چطور خالیش کنم ....

گاهی وقتا میخواییم سر یکی داد بزنیم که هیچ تقصیری نداره تو دلتنگی و دل پُریمون  ...

ولی ... نمیدونم شایدم مقصر اصلی خودش باشه ...

ردپاهایی هست که تو دلت میمونه و هیچوقت پاک نمیشه هیچوقت هیچوقت هیچوقت ...

اگرم کسی دیگه هم بیاد و جا پایه اون بذاره هیچوقت سایزش نمیشه اون رد پا ... 

بعضی از این ردپاها خاصن ، خاصه خاص ... فقط تا اخر عمر واسه یه نفر ردش رو دلت میمونه ...

 و خدایا تورو به بزرگیت قسم هیچ رد پایی رو بدون صاحبش تو دل کسی جا نذار که ردش تا ابد پاک نمیشه .... 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 12 مرداد 1396برچسب:, | 11:16 | نویسنده : بهار |

 گاهی وقتا بی خود دلت میگیره ...

گاهی وقتا هیچی و هیچکس چاره ی دلتنگی دلتو نمیکنه ...

نمیدونم چرا ما آدما اینجوری میشیم ...

اصلا چرا زندگیمون باید طوری باشه که غمگین باشیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یکی از دوستام میگفت نمیدونم هدف از خلقت آدم چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گاهی که دلم میگیره این سوالش میاد تو ذهنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

با خودم کلنجار میرم .... فکر میکنم ... که واقعا چیه هدف از خلق آدم

چرا خدا آدمو آفرید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا اینقد باید سختی بکشن بعضیا ...

(یه نمونه اش ) چرا بعضیا اینقدر دارن که غرق در ناز و نعمتن  (منظورم مال و ثروته)

بعضیا هم اونقد ندارن که مجبورن برا تامین معاش زندگیشون تن به هزار کار میدن ... 

خدا میخواد چطور به حساب  این دو گروه رسیدگی کنه ..........

چطور میاد اونی که بخاطر سیرکردن شکم زن و بچه ش مجبوره کار خلاف کنه رو مجازات کنه ؟؟؟؟؟؟ 

نمی دونم شاید دارم کفر میگم ....

خدایا ببخش ولی گاهی وقتا ذهنم یاری نمیکنه ...

نمیدونم ...

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 23 دی 1395برچسب:, | 10:7 | نویسنده : بهار |

سلام جنوب

امروز اول آذر ماه سال یکهزارو سیصد و نود و پنج هجری خورشیدی ...

اینجا بندرعباس ... جنوبِ ایران زیبا

حال و هوای جنوب طوفانی ...

طوفانی از خاک و شن و گرد و غبار ... طوفانی که هواشناسی استان را نیز شوکه کرده ...

به طوری که امروز از رادیو شنیدم کارشناس هواشناسی نمی تونست توضیح دقیقی بده راجعبه این حال و هوای بندر ...

بندر عزیزم امیدوارم صحبت کارشناس هواشناسی که میگفت این وضعیت تا یک هفته ادامه داره صحت نداشته باشه و هوای دلت صاف صاف بشه ...

دیروز ایران اربعین بود اما در عراق در سرزمین کربلا امروز اربعین است ...

شهرِ من ، شاید دلِ تو هم عین من آنجاست برای همین غبار داری ...

صدای زوزه کشیدنت مرا به یاد ناله های روز عاشوار و عزای اربعین انداخت ...

آرام شو آرام بگیر ... عین مادر مصائب ... عین زینت پدر ... عین زینب...

آرام شو تا مردمت نیز در آرامش باشند ...

آسمان جنوب ایران ، تکه ای از آسمان ایران آرام بگیر...


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 1 آذر 1395برچسب:, | 15:17 | نویسنده : بهار |

سلامممم

ازتون عاجزانه خواهش میکنم کمکم کنید به قول بچه کوچولوها تولو خدا

این گوشه ی سمت راست وبم هست که لینک دوستانه چند تا لینک هست

که نمیدونم از کجا اومده ، کی اضافه کرده به لینکام

نمیدونم چطور باید حذفشون کنم ...

تو قسمت پیوندهای لینکمم نیستن که برم حذفشون کنم

والا نمیدونم این همسر یابی دیگه چه صیغه ایه اضاف شده اون گوشه ...

بلا به دور باشه ان شاءاله... خخخخخخ

 خلاصه my friends help me ,please

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395برچسب:, | 12:24 | نویسنده : بهار |

نمی دونم چرا ...

نمیدونم چرا یهو دلم خواست این شعر رو بخونم و چرا دلم یهو گرفت ...

برای همه ی اون کسایی که بودن و الان نیستن ...

یا تو این دنیا نیستن یا تو دنیا هستن ولی کنارم نیستن ...

همه ی اونایی که الان تو دنیای من نیستن رو دلتنگم ...

اونایی که خوب بودن ... که باهام مهربون بودن ... که باهام خندیدن ... گریه کردن ...

اونایی که با رفتارشون بزرگم کردن و ازشون کلی درس یاد گرفتم ...

دلم برای همشون تنگ شده ...

شعر طولانیه ولی قشنگه (شاعرش دقیق نمیدونم کیه فک کنم آقای مشیری باشند

اما من از وب آقای کیوان شاهبداغی با اجازه شون کپی کردم

آدرس وب  http://k1shahbodagh.blogfa.com/Profile

 

یاد من باشد فردا حتما ،

دو رکعت راز بگویم با او

و بخواهم از او ، که مرا در یابد
و دل از هرچه سیاهی ست ، بشویم فردا

روزن دل بگشایم بر عشق

تا که آن نور بتابد بر دل

تادلم گرم شود ، یخ دل آب کنم ، تا که دلگرم شوم

یاد من باشد فردا حتما ،

صبح بر نور سلامی بکنم

سیصد و شصت و چهار غفلت را ، من فراموش کنم
سینه خالی کنم از کینه این مردم خوب
و سلامی بدهم بر خورشید

گوش بر درد دل ابر کنم

تا که دل تنگ نباشد دیگر

و ببارد آرام
یاد من باشد فردا دم صبح

خواب را ترک کنم ،  زودتر بر خیزم
چای را دم بکنم

به پدر ، شاخه گلی هدیه دهم

بوسه بر گونه مادر بزنم

و پتو را آرام ، روی خواهر بکشم

تا که در خواب دلش گرم شود

و در ایوان حیاط ، سفره را پهن کنم
در جوار گل یاس ، در کنار دل غمدیده مادر ، آرام

نان و چایی بخورم ، برکت را بتکانم به حیاط ،

یا کریمی بخورد
یاد من باشد فردا حتما ،

 ناز گل را بکشم ، حق به شب بو بدهم

از گل سرخ حیاط ، عذر خواهی بکنم
ونخندم دیگر ، به ترک های دل هر گلدان
چوبدستی به تن خسته گل هدیه دهم
حوض را آب کنم و دعایی به تن خسته این باغ نجیب
یاد من باشد فردا،

یاد من باشد فردا

پرده از پنجره ها بردارم

شیشه را پاک کنم

تا که آن تابش پاک ، دل دیوار مرا گرم کند

به دل کوزه آب ، که بدان سنگ شکست

بستی از روی محبت بزنم ،

تا اگر آب در آن سینه پاکش ریزند ، آبرویش نرود
رخ آیینه به آهی شویم ، تا که من را بنشاند در خویش
من در آینه خواهم خندید،

خاطر آینه از اخم به تنگ آمده است
یاد من باشد از فردا صبح ، جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا ،آب ، زمین
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت
خانه دل بتکانم از غم
و به دستمالی از جنس گذشت

بزدایم دیگر ، تاری گرد کدورت از دل
مشت را باز کنم تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش ، دست در دست زمان بگذارم
یاد من باشد فردا دم صبح

 به نسیم از سر صدق سلامی بدهم
 به انگشت نخی خواهم بست

تا فراموش نگردد فردا ،
زندگی شیرین است ، زندگی باید کرد
گر چه دیر است ، ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزیم ، شاید
 به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم در دل
لحظه را ، دریابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی خودم عرضه کنم،
یک بغل عشق از آنجا بخرم

یاد من باشد فردا حتما ،

بگشایم در آن پنجره بر وسعت نور

نم اشکی بفشانم بر دل ، تا که دل نرم شود

قفس دل ببرم ، تا در آن وسعت سبز

مرغ دل ، تازه هوایی بخورد

شاید آنجا ، در آن باز کنم

بپرد مرغ دلم ، در هوای خوش دوست

یاد من باشد فردا

ساعت کوچک و آرام دلم کوک کنم

تا که با زنگ زمان

بشوم بیدار از خواب گران

و بیاد آرم تکلیف خودم

قبل از آن پرسش سنگین از من ، مشق لبخند کنم

قفل دل بردارم ، در دل باز کنم
به سلامی دل همسایه خود شاد کنم

بگذرم از سر تقصیر رفیق
بنشینم دم در، چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد همسفری ،
ببرد این دل ما را با خود
و بدانم دیگر ، قهر هم چیز بدی ست

سر صحبت را با آینه ، من باز کنم

به سر و روی دل آبی بزنم

پر کنم ساحت دل را از نور

نذر خوبی بکنم ، خرج شادی بدهم

کاسه کاسه بدهم مردم شهر

تا که این مردم خوب ، دلشان سیر محبت بشود

یاد من باشد فردا سر راه

بروم تا ته آن کوشه عشق

وزن خوشبختی خود را آنجا ، از ترازوی صداقت پرسم

و ببینم آیا ،

وزن این نعمت ها ، با قد بندگیم ، چه تناسب دارد ؟

سنگ را از سر ره بر دارم

تا که هموار شود ، راه رسیدن به نگاه

راه آکنده از این گرد و غبار

نم عشقی بزنم ، تا که شاید بنشانم فردا

گرد نفرت ، من از این راه وصال
یاد من باشد فردا حتما

باور این را بکنم،که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم، مهلتی نیست مرا
وبدانم که شبی ، خواهم رفت
و شبی هست مرا ، که نباشد پس از آن فردایی
یاد من باشد
باز اگر فردا غفلت کردم، آخرین لحظه فردا شب هم
من به خود باز گویم این را ،
یاد من باشد فردا حتما
دو رکعت راز بگویم با او

صبح بر نور سلامی بکنم
پرده از پنجره ها بردارم

بگشایم در آن پنجره بر وسعت نور

بذر امید بکارم در دل

....

آه ، ای غفلت هر روزه ی من
من به هر سال که بر من بگذشت
غرق اندیشه آن فردایی ،
که نخواهد آمد
مینشانم به جامه عمرم ،

سیصد و شصت و پنج غفلت را...

----------

 ودر آخراینکه به قول سهراب عزیز

یادمن باشد تنها هستم
 ماه بالای سر تنهایی است ....

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 22 آبان 1395برچسب:, | 12:13 | نویسنده : بهار |

 

اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم 

کسی که حرف دلش را نگفت من بودم 

دلم برای خودم تنگ می شود آری

همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم 

نشد جواب بگیرم سلام هایم را 

هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم 

چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟

اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم” 

 

شاعر: محمدعلی بهمنی

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395برچسب:, | 16:14 | نویسنده : بهار |

 سلام دوستایه من ، میخوام یکم با آداب و رسوم استان خودم هرمزگان عزیز آشنا تون کنم 

فک میکنم از قشنگترین قسمت زندگی  یعنی عروسی شروع کنم بهتر باشه 

عنوان متنم رو ببینید یه بار ...

دیدید ؟ نوشتم خُندِغ 

در زمانهای قدیم در هرمزگان زیبا به محض اینکه سور و ساط عروسی میخواست شروع بشه باید آشناها اطلاع پیدا می کردند که

مثلا عروسیه فلانیه ،  در واقع این موضوع الان توسط کارت دعوت اعلام میشه ...

اما یکم قبل تر تو هرمزگان و شهرهای اطرافش برای اعلام این اتفاق خوشگل چند نفر خانم حالا یا از طرف خانواده عروس یا داماد یا هردو باهم یا خانمایی که کارشون این بود،  عهده دار دعوت به مراسم عروسی بودند که بهشون میگفتند خُندِغ ...

افرادی که خندغ بودند با لباس نو و تمیز درب خونه ها میرفتن و با یه سری اشعار به زبون محلی افراد رو به عروسی دعوت میکردند و میزبانم با شیرینی و شربت ازشون پذیرایی می کردند 

یکی از این اشعار رو میذارم واستون به زبون محلی و ترجمه شم میذارم ...

 سلام دعات ایدادی زن کدرت لاری ایگو بفرمایید سر عروسی پشت شهربانی.

ترجمه : سلام سلامتو رسوند زن قدرت لاری گفت بفرمایید عروسی خونه شون پشت شهربانی

گاهی وقتا کار دعوت چند روز طول میکشید چون خندغ به روستاها و شهرهای اطرافم میرفتن برای دعوت 
آشناهایه عروس و داماد 

خیلی خوشگل بود این رسم یادش بخیر البته هنوزم بعضی از روستاهای استان و یا حتی بعضی از شهرها اینکار رو انجام میدن 

احساس میکنم با اینکار صمیمیت بیشتری موج میزد بین اقوام و دوستان ...

کاش برگردیم به اون زمان قدیم که نه کارت دعوتی نه موبایلی نه تلفنی بود تا برای دیدن همدیگه و جویایه حال هم مجبور بشیم

بلند شیم از جامون و بریم به هم سر بزنیم 

یادش بخیر قدیما...

این بود مراسم دعوت به عروسی در زمان قدیم و تا حدودی الانه هرمزگان ...

روزهایه دیگه بقیه مراسم عروسی رو میذارم ...

منتظر باشید دوستان 




 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 15 شهريور 1395برچسب:, | 15:37 | نویسنده : بهار |

 برای تمام راه های نرفته 

برای تمام بی راهه های رفته 

ببخش بگذار احساست قدری هوایی بخورد

گاهی بدترین اتفاق ها هدیه ی زمانه و روزگارند تنها کافیست خودمان باشیم !

که خود را برای تمامی این بی راه رفتنمان ببخشیم 

 و به خودمان بیاییم تا خدا تمامی درهایی که به خیال باطلمان بسته را به رویمان باز کند .

خطاهایت را بشناس ...آنها را بپذیرا باش و تنها بین خودت و خدایت نگهشان دار 

این دنیا نامحرم بد دل ، نامحرم نامروت زیاد دارد !

تادست خدا هست ، تا مهربانیش بی انتهاست تا میگویی خدایا ببخش 

به دورت می گردد و می بوستت و می گوید  جانم چه کرده ای مگر ؟

دیگر تورا چه نیاز به آدمها؟

زیبا بمان و بگذار با دیدنت هر رهگذر ناامیدی لبخندی بزند رو به آسمان

و زیر لب بگوید هنوز هم میشود از نو شروع کرد...

 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 14 شهريور 1395برچسب:خدا, لطف, مهر , نیاز , آدم , نامروت , نامحرم , مهربانی,, | 9:0 | نویسنده : بهار |

 گاهی وقتا خسته میشیم از روزگار و دلمون انرژی مثبت میخواد ...من که اینجوری ام ...

بهتون پیشنهاد میکنم این آهنگو دانلود کنید و گوش بدین البته من نفهمیدم چجوری بذارمش تو وب .... با عرض معذرررت خودتون دانلود کنید ...

سیروان خسروی خیلی قشنگ خونده اینو ..

اسم آهنگ : دوس دارم زندگی رو ...

متنشم میذارم براتون :

 یه صبحه دیگه، یه صدایی توی گوشم میگه 
ثانیه های تو داره میره 
امروزو زندگی کن فردا دیگه دیره 
نم نم بارون، میزنه به کوچه و خیابون 
یکی می خنده یکی غمگینه 
زندگی اینه، همه ی قشنگیش اینه 
خورشید و نورو ابرای دورو 
هر چی که رو زمین و آسمونه 
بهم انگیزه میده 
رها کن دیروزو زندگی کن امروزو 
هر روز یه زندگیِ دوباره ست یه شروعِ جدیده 
دوست دارم زندگی رو، دوست دارم زندگی رو 
خوب یا بد ، اگه آسون یا سخت، نا امید نمیشم 
چون دوس دارم زندگی رو، دوس دارم زندگی رو 
چشماتو وا کن 
یه نگاه به خودتو دنیا کن 
اگه یه هدف تو دلت باشه 
میتونه کل دنیا تو دستای تو جا شه 
چون همه ی دنیا میسازه واسه تو کابوس و رویا 
یکی بیداره و یکی خوابه 
راهتو مشخص کن ، این یه انتخابه 
اگه ابرای سیاه و دیدی 
اگه از آینده ترسیدی 
پاشو و پرواز کن رو به افق های دور 
نگو به سرنوشت میبازی 
تو بخوای فردا رو میسازی 
پس دستاتو ببر بالا و بگوووو 
دوست دارم زندگی رو، دوست دارم زندگی رو 
خوب یا بد ، اگه آسون یا سخت، نا امید نمیشم 
چون دوس دارم زندگی رو، دوس دارم زندگی رو

 دانلود کنیییییید قشنگههههههه......


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 11 شهريور 1395برچسب:زندگی ,,, دوست ,,, کابوس ,,, رویا, | 10:7 | نویسنده : بهار |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد
.: Weblog Themes By VatanSkin :.