سلام دوستان عزیزم 

بعد از مدت ها دوباره دلم خواست یه چیزی بنویسم ...ممنون از دوستایی که پیگیر بودن مخصوصا آقا سید بزرگوار و جنوب عزیز...

متن زیر رو یه لحظه بخونید لطفا .... حال خوبت را به هیچکس گره نزن ...

به نظرتون درسته ؟؟؟ میشه حالمونو به کسی گره نزنیم ؟ ما با خیلیا ارتباط داریم حالا چه در محیط خونه و چه بیرون و یا محیط کار...

مگه میشه اونا خوب نباشن ما خوب باشیم یا برعکس ؟؟؟؟!!!

من نمیتونم اینجوری باشم غم و ناراحتی دیگران ناراحتم میکنه و شادیشون خوشحالم میکنه ... 

نمیتونم بی نیاز از دیگران باشم چون انسانیت اقتضا میکنه که ما همه مکمل همدیگه ایم ... جایی خوندم که نوشته بود انسانها مثل قطعات پازل هستند

یکی نباشه پازل دنیا ناقص میمونه ...

 نظر شما چیه ؟؟؟؟؟

حال خوبت رابه هیچکس گره نزن

یادبگیر؛
بدونِ نیاز به دیگران
شاد باشی...
بخندی...
و امیدوار باشی!
باور کن؛
این مردم.. حوصله ی خودشان را هم ندارند!
تو باید خودت
دلیلِ اتفاقات خوب زندگی ات باشی!


نرگس_صرافیان_طوفان

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 15 ارديبهشت 1397برچسب:, | 11:52 | نویسنده : بهار |

 رد پا .....

نمیدونم اومدم چی بنویسم نمیدونم چی باید بگم

ولی واسه دل خودم می نویسم ...

واسه دلم که این روزا اینقد پره که نمیدونم چطور خالیش کنم ....

گاهی وقتا میخواییم سر یکی داد بزنیم که هیچ تقصیری نداره تو دلتنگی و دل پُریمون  ...

ولی ... نمیدونم شایدم مقصر اصلی خودش باشه ...

ردپاهایی هست که تو دلت میمونه و هیچوقت پاک نمیشه هیچوقت هیچوقت هیچوقت ...

اگرم کسی دیگه هم بیاد و جا پایه اون بذاره هیچوقت سایزش نمیشه اون رد پا ... 

بعضی از این ردپاها خاصن ، خاصه خاص ... فقط تا اخر عمر واسه یه نفر ردش رو دلت میمونه ...

 و خدایا تورو به بزرگیت قسم هیچ رد پایی رو بدون صاحبش تو دل کسی جا نذار که ردش تا ابد پاک نمیشه .... 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 12 مرداد 1396برچسب:, | 11:16 | نویسنده : بهار |

 گاهی وقتا بی خود دلت میگیره ...

گاهی وقتا هیچی و هیچکس چاره ی دلتنگی دلتو نمیکنه ...

نمیدونم چرا ما آدما اینجوری میشیم ...

اصلا چرا زندگیمون باید طوری باشه که غمگین باشیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یکی از دوستام میگفت نمیدونم هدف از خلقت آدم چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گاهی که دلم میگیره این سوالش میاد تو ذهنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

با خودم کلنجار میرم .... فکر میکنم ... که واقعا چیه هدف از خلق آدم

چرا خدا آدمو آفرید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا اینقد باید سختی بکشن بعضیا ...

(یه نمونه اش ) چرا بعضیا اینقدر دارن که غرق در ناز و نعمتن  (منظورم مال و ثروته)

بعضیا هم اونقد ندارن که مجبورن برا تامین معاش زندگیشون تن به هزار کار میدن ... 

خدا میخواد چطور به حساب  این دو گروه رسیدگی کنه ..........

چطور میاد اونی که بخاطر سیرکردن شکم زن و بچه ش مجبوره کار خلاف کنه رو مجازات کنه ؟؟؟؟؟؟ 

نمی دونم شاید دارم کفر میگم ....

خدایا ببخش ولی گاهی وقتا ذهنم یاری نمیکنه ...

نمیدونم ...

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 23 دی 1395برچسب:, | 10:7 | نویسنده : بهار |

سلام جنوب

امروز اول آذر ماه سال یکهزارو سیصد و نود و پنج هجری خورشیدی ...

اینجا بندرعباس ... جنوبِ ایران زیبا

حال و هوای جنوب طوفانی ...

طوفانی از خاک و شن و گرد و غبار ... طوفانی که هواشناسی استان را نیز شوکه کرده ...

به طوری که امروز از رادیو شنیدم کارشناس هواشناسی نمی تونست توضیح دقیقی بده راجعبه این حال و هوای بندر ...

بندر عزیزم امیدوارم صحبت کارشناس هواشناسی که میگفت این وضعیت تا یک هفته ادامه داره صحت نداشته باشه و هوای دلت صاف صاف بشه ...

دیروز ایران اربعین بود اما در عراق در سرزمین کربلا امروز اربعین است ...

شهرِ من ، شاید دلِ تو هم عین من آنجاست برای همین غبار داری ...

صدای زوزه کشیدنت مرا به یاد ناله های روز عاشوار و عزای اربعین انداخت ...

آرام شو آرام بگیر ... عین مادر مصائب ... عین زینت پدر ... عین زینب...

آرام شو تا مردمت نیز در آرامش باشند ...

آسمان جنوب ایران ، تکه ای از آسمان ایران آرام بگیر...


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 1 آذر 1395برچسب:, | 15:17 | نویسنده : بهار |

سلامممم

ازتون عاجزانه خواهش میکنم کمکم کنید به قول بچه کوچولوها تولو خدا

این گوشه ی سمت راست وبم هست که لینک دوستانه چند تا لینک هست

که نمیدونم از کجا اومده ، کی اضافه کرده به لینکام

نمیدونم چطور باید حذفشون کنم ...

تو قسمت پیوندهای لینکمم نیستن که برم حذفشون کنم

والا نمیدونم این همسر یابی دیگه چه صیغه ایه اضاف شده اون گوشه ...

بلا به دور باشه ان شاءاله... خخخخخخ

 خلاصه my friends help me ,please

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1395برچسب:, | 12:24 | نویسنده : بهار |

نمی دونم چرا ...

نمیدونم چرا یهو دلم خواست این شعر رو بخونم و چرا دلم یهو گرفت ...

برای همه ی اون کسایی که بودن و الان نیستن ...

یا تو این دنیا نیستن یا تو دنیا هستن ولی کنارم نیستن ...

همه ی اونایی که الان تو دنیای من نیستن رو دلتنگم ...

اونایی که خوب بودن ... که باهام مهربون بودن ... که باهام خندیدن ... گریه کردن ...

اونایی که با رفتارشون بزرگم کردن و ازشون کلی درس یاد گرفتم ...

دلم برای همشون تنگ شده ...

شعر طولانیه ولی قشنگه (شاعرش دقیق نمیدونم کیه فک کنم آقای مشیری باشند

اما من از وب آقای کیوان شاهبداغی با اجازه شون کپی کردم

آدرس وب  http://k1shahbodagh.blogfa.com/Profile

 

یاد من باشد فردا حتما ،

دو رکعت راز بگویم با او

و بخواهم از او ، که مرا در یابد
و دل از هرچه سیاهی ست ، بشویم فردا

روزن دل بگشایم بر عشق

تا که آن نور بتابد بر دل

تادلم گرم شود ، یخ دل آب کنم ، تا که دلگرم شوم

یاد من باشد فردا حتما ،

صبح بر نور سلامی بکنم

سیصد و شصت و چهار غفلت را ، من فراموش کنم
سینه خالی کنم از کینه این مردم خوب
و سلامی بدهم بر خورشید

گوش بر درد دل ابر کنم

تا که دل تنگ نباشد دیگر

و ببارد آرام
یاد من باشد فردا دم صبح

خواب را ترک کنم ،  زودتر بر خیزم
چای را دم بکنم

به پدر ، شاخه گلی هدیه دهم

بوسه بر گونه مادر بزنم

و پتو را آرام ، روی خواهر بکشم

تا که در خواب دلش گرم شود

و در ایوان حیاط ، سفره را پهن کنم
در جوار گل یاس ، در کنار دل غمدیده مادر ، آرام

نان و چایی بخورم ، برکت را بتکانم به حیاط ،

یا کریمی بخورد
یاد من باشد فردا حتما ،

 ناز گل را بکشم ، حق به شب بو بدهم

از گل سرخ حیاط ، عذر خواهی بکنم
ونخندم دیگر ، به ترک های دل هر گلدان
چوبدستی به تن خسته گل هدیه دهم
حوض را آب کنم و دعایی به تن خسته این باغ نجیب
یاد من باشد فردا،

یاد من باشد فردا

پرده از پنجره ها بردارم

شیشه را پاک کنم

تا که آن تابش پاک ، دل دیوار مرا گرم کند

به دل کوزه آب ، که بدان سنگ شکست

بستی از روی محبت بزنم ،

تا اگر آب در آن سینه پاکش ریزند ، آبرویش نرود
رخ آیینه به آهی شویم ، تا که من را بنشاند در خویش
من در آینه خواهم خندید،

خاطر آینه از اخم به تنگ آمده است
یاد من باشد از فردا صبح ، جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا ،آب ، زمین
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت
خانه دل بتکانم از غم
و به دستمالی از جنس گذشت

بزدایم دیگر ، تاری گرد کدورت از دل
مشت را باز کنم تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش ، دست در دست زمان بگذارم
یاد من باشد فردا دم صبح

 به نسیم از سر صدق سلامی بدهم
 به انگشت نخی خواهم بست

تا فراموش نگردد فردا ،
زندگی شیرین است ، زندگی باید کرد
گر چه دیر است ، ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزیم ، شاید
 به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم در دل
لحظه را ، دریابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی خودم عرضه کنم،
یک بغل عشق از آنجا بخرم

یاد من باشد فردا حتما ،

بگشایم در آن پنجره بر وسعت نور

نم اشکی بفشانم بر دل ، تا که دل نرم شود

قفس دل ببرم ، تا در آن وسعت سبز

مرغ دل ، تازه هوایی بخورد

شاید آنجا ، در آن باز کنم

بپرد مرغ دلم ، در هوای خوش دوست

یاد من باشد فردا

ساعت کوچک و آرام دلم کوک کنم

تا که با زنگ زمان

بشوم بیدار از خواب گران

و بیاد آرم تکلیف خودم

قبل از آن پرسش سنگین از من ، مشق لبخند کنم

قفل دل بردارم ، در دل باز کنم
به سلامی دل همسایه خود شاد کنم

بگذرم از سر تقصیر رفیق
بنشینم دم در، چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد همسفری ،
ببرد این دل ما را با خود
و بدانم دیگر ، قهر هم چیز بدی ست

سر صحبت را با آینه ، من باز کنم

به سر و روی دل آبی بزنم

پر کنم ساحت دل را از نور

نذر خوبی بکنم ، خرج شادی بدهم

کاسه کاسه بدهم مردم شهر

تا که این مردم خوب ، دلشان سیر محبت بشود

یاد من باشد فردا سر راه

بروم تا ته آن کوشه عشق

وزن خوشبختی خود را آنجا ، از ترازوی صداقت پرسم

و ببینم آیا ،

وزن این نعمت ها ، با قد بندگیم ، چه تناسب دارد ؟

سنگ را از سر ره بر دارم

تا که هموار شود ، راه رسیدن به نگاه

راه آکنده از این گرد و غبار

نم عشقی بزنم ، تا که شاید بنشانم فردا

گرد نفرت ، من از این راه وصال
یاد من باشد فردا حتما

باور این را بکنم،که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم، مهلتی نیست مرا
وبدانم که شبی ، خواهم رفت
و شبی هست مرا ، که نباشد پس از آن فردایی
یاد من باشد
باز اگر فردا غفلت کردم، آخرین لحظه فردا شب هم
من به خود باز گویم این را ،
یاد من باشد فردا حتما
دو رکعت راز بگویم با او

صبح بر نور سلامی بکنم
پرده از پنجره ها بردارم

بگشایم در آن پنجره بر وسعت نور

بذر امید بکارم در دل

....

آه ، ای غفلت هر روزه ی من
من به هر سال که بر من بگذشت
غرق اندیشه آن فردایی ،
که نخواهد آمد
مینشانم به جامه عمرم ،

سیصد و شصت و پنج غفلت را...

----------

 ودر آخراینکه به قول سهراب عزیز

یادمن باشد تنها هستم
 ماه بالای سر تنهایی است ....

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 22 آبان 1395برچسب:, | 12:13 | نویسنده : بهار |

 

اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم 

کسی که حرف دلش را نگفت من بودم 

دلم برای خودم تنگ می شود آری

همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم 

نشد جواب بگیرم سلام هایم را 

هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم 

چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟

اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم” 

 

شاعر: محمدعلی بهمنی

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395برچسب:, | 16:14 | نویسنده : بهار |

 سلام دوستایه من ، میخوام یکم با آداب و رسوم استان خودم هرمزگان عزیز آشنا تون کنم 

فک میکنم از قشنگترین قسمت زندگی  یعنی عروسی شروع کنم بهتر باشه 

عنوان متنم رو ببینید یه بار ...

دیدید ؟ نوشتم خُندِغ 

در زمانهای قدیم در هرمزگان زیبا به محض اینکه سور و ساط عروسی میخواست شروع بشه باید آشناها اطلاع پیدا می کردند که

مثلا عروسیه فلانیه ،  در واقع این موضوع الان توسط کارت دعوت اعلام میشه ...

اما یکم قبل تر تو هرمزگان و شهرهای اطرافش برای اعلام این اتفاق خوشگل چند نفر خانم حالا یا از طرف خانواده عروس یا داماد یا هردو باهم یا خانمایی که کارشون این بود،  عهده دار دعوت به مراسم عروسی بودند که بهشون میگفتند خُندِغ ...

افرادی که خندغ بودند با لباس نو و تمیز درب خونه ها میرفتن و با یه سری اشعار به زبون محلی افراد رو به عروسی دعوت میکردند و میزبانم با شیرینی و شربت ازشون پذیرایی می کردند 

یکی از این اشعار رو میذارم واستون به زبون محلی و ترجمه شم میذارم ...

 سلام دعات ایدادی زن کدرت لاری ایگو بفرمایید سر عروسی پشت شهربانی.

ترجمه : سلام سلامتو رسوند زن قدرت لاری گفت بفرمایید عروسی خونه شون پشت شهربانی

گاهی وقتا کار دعوت چند روز طول میکشید چون خندغ به روستاها و شهرهای اطرافم میرفتن برای دعوت 
آشناهایه عروس و داماد 

خیلی خوشگل بود این رسم یادش بخیر البته هنوزم بعضی از روستاهای استان و یا حتی بعضی از شهرها اینکار رو انجام میدن 

احساس میکنم با اینکار صمیمیت بیشتری موج میزد بین اقوام و دوستان ...

کاش برگردیم به اون زمان قدیم که نه کارت دعوتی نه موبایلی نه تلفنی بود تا برای دیدن همدیگه و جویایه حال هم مجبور بشیم

بلند شیم از جامون و بریم به هم سر بزنیم 

یادش بخیر قدیما...

این بود مراسم دعوت به عروسی در زمان قدیم و تا حدودی الانه هرمزگان ...

روزهایه دیگه بقیه مراسم عروسی رو میذارم ...

منتظر باشید دوستان 




 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 15 شهريور 1395برچسب:, | 15:37 | نویسنده : بهار |

 برای تمام راه های نرفته 

برای تمام بی راهه های رفته 

ببخش بگذار احساست قدری هوایی بخورد

گاهی بدترین اتفاق ها هدیه ی زمانه و روزگارند تنها کافیست خودمان باشیم !

که خود را برای تمامی این بی راه رفتنمان ببخشیم 

 و به خودمان بیاییم تا خدا تمامی درهایی که به خیال باطلمان بسته را به رویمان باز کند .

خطاهایت را بشناس ...آنها را بپذیرا باش و تنها بین خودت و خدایت نگهشان دار 

این دنیا نامحرم بد دل ، نامحرم نامروت زیاد دارد !

تادست خدا هست ، تا مهربانیش بی انتهاست تا میگویی خدایا ببخش 

به دورت می گردد و می بوستت و می گوید  جانم چه کرده ای مگر ؟

دیگر تورا چه نیاز به آدمها؟

زیبا بمان و بگذار با دیدنت هر رهگذر ناامیدی لبخندی بزند رو به آسمان

و زیر لب بگوید هنوز هم میشود از نو شروع کرد...

 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 14 شهريور 1395برچسب:خدا, لطف, مهر , نیاز , آدم , نامروت , نامحرم , مهربانی,, | 9:0 | نویسنده : بهار |

 گاهی وقتا خسته میشیم از روزگار و دلمون انرژی مثبت میخواد ...من که اینجوری ام ...

بهتون پیشنهاد میکنم این آهنگو دانلود کنید و گوش بدین البته من نفهمیدم چجوری بذارمش تو وب .... با عرض معذرررت خودتون دانلود کنید ...

سیروان خسروی خیلی قشنگ خونده اینو ..

اسم آهنگ : دوس دارم زندگی رو ...

متنشم میذارم براتون :

 یه صبحه دیگه، یه صدایی توی گوشم میگه 
ثانیه های تو داره میره 
امروزو زندگی کن فردا دیگه دیره 
نم نم بارون، میزنه به کوچه و خیابون 
یکی می خنده یکی غمگینه 
زندگی اینه، همه ی قشنگیش اینه 
خورشید و نورو ابرای دورو 
هر چی که رو زمین و آسمونه 
بهم انگیزه میده 
رها کن دیروزو زندگی کن امروزو 
هر روز یه زندگیِ دوباره ست یه شروعِ جدیده 
دوست دارم زندگی رو، دوست دارم زندگی رو 
خوب یا بد ، اگه آسون یا سخت، نا امید نمیشم 
چون دوس دارم زندگی رو، دوس دارم زندگی رو 
چشماتو وا کن 
یه نگاه به خودتو دنیا کن 
اگه یه هدف تو دلت باشه 
میتونه کل دنیا تو دستای تو جا شه 
چون همه ی دنیا میسازه واسه تو کابوس و رویا 
یکی بیداره و یکی خوابه 
راهتو مشخص کن ، این یه انتخابه 
اگه ابرای سیاه و دیدی 
اگه از آینده ترسیدی 
پاشو و پرواز کن رو به افق های دور 
نگو به سرنوشت میبازی 
تو بخوای فردا رو میسازی 
پس دستاتو ببر بالا و بگوووو 
دوست دارم زندگی رو، دوست دارم زندگی رو 
خوب یا بد ، اگه آسون یا سخت، نا امید نمیشم 
چون دوس دارم زندگی رو، دوس دارم زندگی رو

 دانلود کنیییییید قشنگههههههه......


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 11 شهريور 1395برچسب:زندگی ,,, دوست ,,, کابوس ,,, رویا, | 10:7 | نویسنده : بهار |

نترسید خورشید متلاشی شود و همگی ما از سرما بمیریم ،

بترسید روزی برسد که زنان بخواهند محبتشان را از مردان دریغ کنند ،

آن وقت همگی از سرما خواهیم مُرد !!!

 

 

چاپلین ...


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 8 شهريور 1395برچسب:, | 13:21 | نویسنده : بهار |

 از این متن خیلی خوشم اومد...

 کیمیا علیزاده که مسابقه می داد ، یکی از میان جمعیت فریاد زد : نترس ...

ما نمی ترسیم ، ما سالها پیش پدران ، پسران و برادران و معشوقه هایمان را به جنگ فرستادیم و نترسیدیم .                                                                                                       

ما نمی ترسیم . سالها در تبعیض و تحقیر و ظلم زندگی کردیم و لبخند زدیم . 

ما کتک خوردیم ، شکنجه شدیم ، اسید رویمان ریختند و نترسیدیم ...

ماشعر گفتیم ، کتاب نوشتیم ، فیلم ساختیم و حقمان را فریاد زدیم و نترسیدیم . 

خیلی از ما یک تنه ، هم مادر بودیم و هم پدر ، بی پناه بودیم و تنها ، ولی نترسیدیم . 

توی خیابان رکیک ترین حرفها را شنیدیم ، پشت فرمان تحقیر آمیز ترین جمله ها را شنیدیم ، اما رد شدیم و نترسیدیم .

در سرزمینی که جمله تاریخی اش " از زن کمتر  " نقل ونبات است و از دهان هر خردینه پسری هم نثار می شود ، ما نترسیدیم .

ما دختران زیادی را به دنیا خواهیم آورد ، دخترانی که پشت درهای بسته ورزشگاهها مدال می آورند و بی پروا گریه می کنند . می خندند و نمی ترسند .                                                             

پا نوشت : آنکه از روی سکو فریاد زد نترس ، قصدش تشویق کیمیا بود ، به تحقیر نگفت ...

صدای مردانه اش طنین غیرت بود و حمایت که سالهاست کمتر از حنجره مرد ایرانی رها میشود ... 

نوشته از : محدثه گودرز نیا 

                                                     

                                           


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 30 مرداد 1395برچسب:, | 16:40 | نویسنده : بهار |

 دلم کودکی ام را می خواهد ....

دلم آبپاشی های یواشکی ظهر تابستان وقتی عمه ام خواب بود را می خواهد ...

دلم آن گربه های ملوس را می خواهد که درکنج حیاط خانه عمه بدنیا آمده بودند و من دور از چشم عمه به آنها دست میزدم ...

دلم می خواهد باز نق بزنم و به دنبال پدربزرگم راه بیوفتم و برم سفر ...

آنهم چه سفری ... بروم همراهش سفر ولی بازنگردم . دلم آن مقصد سفر کودکی ام را می خواهد ...

دلم آن انتظار شیرین دو نفری من و برادرم را میخواهد ، برادرم خوب یادش هست کدام انتظار را می گویم ،

انتظاری که توشه اش دیدار پدرم بود ...

حیف چه زود گذشت ، بچه گی ام شیرین بود بسیار شیرین تر از باز ی های امروزی بچه های امروزی ...

یادش به بخیر 

من دلم کودکی ام را می خواهد ...

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 26 تير 1395برچسب:, | 9:51 | نویسنده : بهار |

مادر

گاهی با خودم فکر میکنم خدا خودش دیگه چقددددددد مهربونه که موجودی به این مهربونی رو خلق کرد ، موجود که نه فرشته ای به این مهربونی ، فرشته ای که اگه یه روز تو خونه نباشه نظم خونه بهم میریزه ، که اگه نباشه ... نه ، نمیتونه نباشه ....

گاهی فکر میکنم اون چقد سخاوتمنده و ما چقدخسیس...

 مادرو میگم، مادر هیچوقت مهربونیشو اندازه نمیگیره ،هیچوقت چرتکه نمیندازه ،

هیچوقت نمیگه منو ببین چقد خوبم و بی هیچ چشم داشتی حواسش بهمون هست ولی ما ، حواسمون بهش نیست

وقتی توی  کل سال یه روز رو به اسمش نامگذاری کردن که اون روز هم روز تولد بانوی مهربانی حضرت زهرا (س) هستش ما برای گرفتن کادویی ناقابل که اونم اگه بعضیامون این روز رو یادمون بمونه ، چرتکه میندازیمو ، وقتی میریم هدیه ایی بگیریم کل مغازه ها رو میگردیم که ارزونترینش رو پیدا کنیم مرددالبته بی انصافی نکنم خیلیامونم خیلی خوبیم لبخند

نمیدونم چی بنویسم و چی بگم  فقط میگم خدای مهربونم این مهربونی رو ازمون نگیر .

دوستت دارم مادرم 

بانوی گل ...

شاهکار زیبایی خلقت ...

مخلوق دلبری خداوند ....

شادی تو شادی دنیاست .

روزت ، ماهت ، سالت و تمام لحظه های عمرت ، مبارک ...

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 11 فروردين 1395برچسب:, | 11:31 | نویسنده : بهار |

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم 

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جان وجودم 

شدم آن عاشق دیوانه که بودم !

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید 

باغ صد خاطره خندید----عطر صد خاطره پیچید

یادم آید که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم

پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت 

من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام --- بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دلداده به آواز شباهنگ

یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن!

لحظه ای چند براین آب نظر کن 

آب ، آیینه ی عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است 

باش فردا, که دلت با دگران است

تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفرکن !

با تو گفتم : حذر از عشق؟! ندانم 

سفر از پیش تو ؟!

هرگز نتوانم 

روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم 

بازگفتم : که تو صیادی و من آهوی دشتم 

تا به دام تو در افتم ، همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم 

سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم !

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت !

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم !

پای در دامن اندوه کشیدم 

نگسستم ، نرمیدم 

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شب های دگر هم 

نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...!

بی تو ، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم...

                                                                استاد فریدون مشیری

 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 10 فروردين 1395برچسب:, | 9:35 | نویسنده : بهار |

کاش میشد زندگی را ساز کرد 

زندگی را ، ابتدا ، آغاز کرد


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 18 آبان 1394برچسب:, | 11:17 | نویسنده : بهار |

سلام دوستان

یه راهنمایی میخوام ازتون

نظرتون راجعبه فعالیت توی شرکتهای بازاریابی شبکه ای(نتورک مارکتینگ)چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تویه شرکتی فعالیت کردم توزرد ازآب دراومدبه نظرتون دوباره تو یه شرکته دیگه فعالیت کنم یانه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 23 خرداد 1394برچسب:, | 15:47 | نویسنده : بهار |

میگمااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؛

عیدی که دوقرون پول توجیبت نباشه

که بتونی یه کیلوتخمه آفتابگردون بخری آخه عیده

والاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااخجالتی


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 28 اسفند 1393برچسب:, | 14:35 | نویسنده : بهار |

دوستان سلام 

این متن رو دوس داشتم واسه شماهم نوشتم ... قشنگه ....

بدنبال جبران نامهربانی ها نباش .....

زندگی بر مدار عکس العمل ها پیش میرود

بگذار دنیا کار خودش را بکند ....

دل های سخت و سنگی ...

دردناک تر میشکنند...

به همین سادگی ...

تا باران نباشد ، رنگین کمانی نیست ....

تا تلخی نباشد ، شیرینی نیست ...

تا غمی نباشد ، لبخندی نیست ...

تا مشکلات نباشند ، آسایشی وجود نخواهد داشت ...

پس همیشه بخاطر داشته باش :

هدف این نیست که هرگز اندوهگین نباشی

هرگز مشکل نداشته باشی و

هرگز تلخی را نچشیده باشی

همین دشواری ها هستند که از ما انسانی نیرومندتر و شایسته تر می سازند ،

و لذت وشادی را برای ما معنا می کنند

بگذاردنیا کار خودش را بکند ....

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 26 آذر 1393برچسب:, | 17:7 | نویسنده : بهار |

نمیدونم دوستایه عزیزم باور میکنید یا نه ؟

تارا رو اصلا نه دیده بودم و نه حتی صداشو شنیده بودم

ولی از وقتی رفته فک میکنم بهترین و صمیمی ترین دوستمو از دست دادم ،

انگار سالیان سال بود که باهاش آشنا بودم ، چرا اینجوری ام ؟ نمیدونم ...

خدایا به بزرگیت قسم ت میدم، بهشت وعده داده ات رو نصیب تارایه مهربون کن....

روحش شادگریه


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 28 آبان 1393برچسب:, | 17:59 | نویسنده : بهار |

اینطور نمیشود !

باید یک نجات غریق همیشه همراهم باشد ،

غرق در فکرت شدن اصلا دست خودم نیست !!!!

(پیام ارسالی از یک دوست خوب)


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 28 آبان 1393برچسب:, | 17:52 | نویسنده : بهار |

سلام

دو روز پیش یه دوست جدید پیدا کردم خوشحالم خیلییییییییییییییییییی

خیلی دختر خوبیه دوستش دارم

البته ندیدمشا

یکی از همکارامه تو یه استانه دیگه

صداش خیلی مهربونه

نمیدونم

ولی احساس میکنم خیلی خیلی خوبه .....

الهی زندگیمون پر باشه از دوستایه مهربون


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 1 آبان 1393برچسب:, | 19:14 | نویسنده : بهار |

انسانها چه زود فراموش می کنند

برای مدتی محدود میهمان دنیایند

بنا می کنند ، آنچه را در آن سکونت نمی کنند

جمع می کنند ،آنچه را که نمی خورند

 و آرزو می کنند ، آنچه را که به آن نمی رسند

" پیامبر اکرم (ص) 

.

.

.

.

.

.

.

.  خواهش میکنم واسه دوستم که دیگه تو این دنیا نیست فاتحه بفرستین ، ممنونم گریه


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:, | 18:33 | نویسنده : بهار |

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست

آنقدر سیر بخند که ندانی غم چیست


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 22 مهر 1393برچسب:, | 18:50 | نویسنده : بهار |

سلام دوستان

یه سوال داشتم...

به نظرتون وقتی ارگانی آگهی استخدام میزنه بعدش اونوقت 1 نفر میخواد!!!!!!!!!!!!

هزینه ثبت نامشم حدود 50 هزار تومنه !!!!!!!!!!!!!

عقلانیه آدم ثبت نام کنه واسه آزمون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من که موندم خدایی!!!!!!!!!!!!مهر شده

یعنی اون یه نفر قبل از آزمون اونجا کار نمیکنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟مردد


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 10 مهر 1393برچسب:, | 15:9 | نویسنده : بهار |

سلام  دوستان

هر وقت میام اینجا اولین کاری که میکنم به وبش سر میزنم چند مدته که دیگه پست جدید نمیذاره خیلی نگرانشم

دلنوشته هاشو دوس دارم چون ساده مینویسه خیلی ساده و دلنشین

امیر مومنان حضرت علی (ع) گفته : 3 نفر دوست توست ، 1- دوسته تو 2- دوسته دوست ات  و 3- دشمنه دشمنت

دوستان واسه دوستمون دعا کنید

خدایه خوبم به بزرگیت قسمت میدم تارا هرجا هست سلامت باشه

آمین....

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 5 مهر 1393برچسب:, | 18:6 | نویسنده : بهار |

سلام

دوستان یه چیزی نمی دونم گاهی واستون اتفاق افتاده باشه یا نه که ...........

دروغی گفته باشین اما واقعیت از آب در بیاد

واییییییییییییییییییییییی

 وایستین واستون تعریف کنم : چند روز پیش این مورد واسه خودم اتفاق افتاد یه ارباب رجوع داشتم اومد کلی خواهش تمنا کرد که نمیخوام ضامن پسرم تو رو خدا اگه من با پسرم اومدم شما بگین که نمیتونم ضامنش بشم ، هر چی بهش توضیح دادم که نمی تونم این کارو انجام بدم زیر بار نرفت که نرفت  کلی خواهش و التماس کرد منم دلم سوخت گفتم باشهمردد

وای دوستان  حالا طرف رفت و با پسرش اومد ، هر چی من گفتم نمیشه پسره گفت نه شما نمی خوایین نامه بدین وگرنه میشه

هیچی دیگه بالاخره گفتم باشه من نامه اولیه رو صادر میکنم شما باید برین بانک مبلغ وامتونو تاییدش کنید بعد بیارین تا نامه ضمانت  رو صادر کنم پسره گفت: باشه

آقا نامه رو دادم بهشون واییییییییی حالا از وقتی رفتن دنبال استعلام پشیمون شده بودم که چرا همچین دروغی گفتم یکی نبود به من بگه آخه تو رو سننه که تو مشکلات خانوادگی مردم دخالت میکنی !!!!!!

نیم ساعت نشد که جواب استعلام رو گرفتن و آوردن.... وای حالا من مونده بودم که این نامه صادر میشه و من ......... ببخشیدا ، ضایع میشم

باورتون نمیشه باورتون نمیشه

وایییییییییی

سیستم پیغام داد که این آقا شرایط دریافت نامه ضمانت رو نداره نمیدونینننننننننن که چقد خوشحال شدم ................

خدا بهم رحم کرد

واییییییییییییی چه درسی گرفتما !!!!!!!!!!!!! 

 

مچکرم خداااااااااااااالبخند


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 1 مهر 1393برچسب:, | 18:21 | نویسنده : بهار |

تمام سپاسم از آن کسی ست که به من نیازی نداشت

اما فراموشم نکرد...

 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 1 مهر 1393برچسب:, | 18:8 | نویسنده : بهار |

تنها شادي زندگي ام اين است

كه هيچكس نمي داند تا چه حد غمگينم !!!!!

اما نه ...............

يكي ميدونه .............

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 22 شهريور 1393برچسب:, | 20:1 | نویسنده : بهار |

سلام

آخه کدوم قانونه کاری میگه کارمند رو بیمه کنی بعد حقوقش 350 یا 400 باشه

نه خداییی کجا گفتن همچی قانونی رو.......

8 ساعت در روز کار کنی با مردم سرو کله بزنی ...

به خاطر اینکه کارمند آقایونی در مقابل توهینه بعضیا صدات درنیاد که [ببخشیدا] زبونشون درازه که بیمه ت کردیم

ینی چی خدایی....

بعدشم مردم که نمیدونن میگن داری مفت مفت حقوق میگیری باس درست برخورد کنی آخه 400 تووووومن واسه آدم اعصاب میذاره .

انگیزه ندارم دیگه خدااااااااااافریاد

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 1 شهريور 1393برچسب:, | 17:20 | نویسنده : بهار |

شهریورو دوس دارم چون ماهه خودمه لبخند

 شهریوریایه عزیز تولدتون مباررررک

کسی رو نداریم که بهمون تبریک بگه یا واسمون کادو بخره

حداقل خودمون تبریک بگیم دلمون واشه.

والاااااااااااچشمک


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 1 شهريور 1393برچسب:, | 17:3 | نویسنده : بهار |

این روزها همه به من دلتنگی تحمیل میکنند

لطفا آتش بس اعلام کنید

بخداااااااا تمام شد دلم.......


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 1 شهريور 1393برچسب:, | 16:51 | نویسنده : بهار |

امروز دوستم خیلی دلتنگ بود خیلی 

پیاماش بوی خستگی میداد

خسته بود

نمیدونم گاهی شده بیخود دلتون بگیره

بیخود احساسه پوچی کنید

به زمینو زمان بد بگین ولی صداتون در نیاد و همشو تو دلتون چال کنید؟!!!

شده بیخود دلتون گریه بخواد

خودم گاهی اینجوری میشم

مگه این دله ما چقد جا  داره بخدا یه روز لبریز میشه ها.

ولی تا غمی تو دلت نباشه دل خسته نمیشی

دوستم غم تو دلش داشت

صبح این پیامو بهم داده :

دلتنگی یعنی: یک شب دلت بماند روی دستت و نفهمی چطور میتوانی .....

بدون او

آرامش کنی.....

مطمئنم دیشبو کلی بغض داشته و تا صب بیدار بوده اخم

 

« الهی دلتون بی غم باشه همیشه »

 

 

 

 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 16 مرداد 1393برچسب:, | 15:58 | نویسنده : بهار |

سلام دوستایه گلم

نمیدونم شمام از این وروجکا دارین تو خانوادتون یا نه ؟جونم واستون بگه - ما خودمون کلا

خانواده ساکتو آرومی هستیم -فعلانم بچه کوچیک موچیک نداریم خنده

دیشب خونه دایی اینام اینجا بودن - وای  وای وای امان از دسته پسر کوچیکش .وروجکیه

واسه خودش

منم پررو دعواش میکردم - مگه به خرجش میرفت .میریخت میپاشید دنیایی راه انداخته بود

واسه خودش اینجا.لبخند

زندگیمونو بهم ریخت .

ولی بازم خداروشکر - گاهی وقتا این زلزله ها نیازه که یه تکونی بهمون بدن و از سکون

درمون بیارن

خدایااااااااا شکرت

 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 5 مرداد 1393برچسب:, | 18:12 | نویسنده : بهار |

سلام

امروز خیلی خسته ام

چرا بعضی آدما انگاری با خودشونم قهرن!!!

انگاری از زمینو زمان طلبکارن!!!

اینا خیلی رو اعصابن!

دقیقا یکی از همینا امروز به توره منه بیچاره خورد !!!

مثلا امروز چقد پر انرژی بودم اول صب ! الانمو بیاین نگا کنید دیدنی شدم !!!!

با دهن روزه باید جنابو توجیه میکردم....

اوووووووووووف ........

خیلی خسته ام.....

امیدوارم هیچوقت اینجور آدما به پُستتون نخوره ....

مراقبه خودتون باشین

واسم دعا کنید دیگه این آدما نیان پیشم.....

 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 29 تير 1393برچسب:, | 15:41 | نویسنده : بهار |

خدایااااااااا

دریافته ام کسی که میگوید « برایم دعا کن ....»

از روی عادت نمی گوید ....!

کم آورده است...

دخل و خرجش دیگر با هم نمی خواند...

صبرش تمام شده است ...

ولی دردهایش هنوز باقی است...!!!

مهربانم ...

کاش می دانستی چقدر دردناک است شنیدن جمله : « برایم دعا کن ...»

خدایا کمکش کن ...

هنوز هم به معجزه کرامتت ایمان دارد...

یارب

هنگامی که ثروتم دادی .خوشبختی ام را نگیر

هنگامی که توانایی ام دادی .عقلم را نگیر

هنگامی که مقامم دادی تواضع ام را نگیر

آنگاه که تواضعم دادی . عزتم را نگیر

وقتی قدرتم دادی . عفوم را نگیر

هنگامی که تندرستی ام دادی .ایمانم را نگیر

و آنگاه که فراموشت کردم . فراموشم مکن.

آمین یا رب العالمین

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 26 تير 1393برچسب:, | 18:33 | نویسنده : بهار |

دوستانم سلااااام

میشه یه خواهش کنم.....

اول شما واسم حرف بزنید.......

راجعبه چی؟؟؟؟

راجعبه هر چی دوس دارین .....باشه ؟

بفرمایید

بسم الله الرحمن الرحیم


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 21 تير 1393برچسب:, | 17:1 | نویسنده : بهار |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد
.: Weblog Themes By VatanSkin :.